علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 19 روز سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

اولین روز ماه رمضان

امروز اولین روز ماه رمضان هست... خیلی این ماه رو دوست دارم. دقیقا چهار سال پیش چنین روزی اولین روز کاری من بود. چقدر سخت بود اما زود گذشت. اون سالها خیلی بهم سخت گذشت اما الان فقط خاطره اش مونده. صبح با بابایی پا شدیم سحری خوردیم. البته من روزه نگرفتم. مناجات بعد نماز بابایی هم شروع شد. من این مناجاتش رو خیلی دوست دارم. (خودمون رو هم وزن کردیم: 54.4 و 67.2 آخر ماه رمضون هم اگه یادمون نره می خواییم وزن کنیم خودمون رو !!!) دندونت ورم کرده. چهارشنبه بردیمت دکتر نوذری. بالاخره برنامه ریزی کردیم ببریمت. اما از شانس دکتر مرخصی بود تا یه هفته. حالا این هفته باید ببریمت. از پله ها که داشتیم می رفتیم بالا تمام تنم می لرزید که چه بلایی سر دندونت ا...
31 تير 1391

کلمات جدید و هنر های جدید

مدتها است نیومدم. خیلی مشغله داشتم این مدت. از مشغله اسباب کشی و گردن درد بابایی و شکستن دندونت که جیگرم رو کباب کرد تا کار و درس و پایان نامه و.... جدیدا یاد گرفتی می گی قتق! اوییییی من بخورمت که چقد ناز می گی... به مارال می گی مانا... دست رو هر چیزی می ذاری که من اسمشون رو بگم و از این کار خیلی لذت می بری... الان هم کچل شدی عین کدو.... دفعه قبلی که کچلت کردیم فرداش رفتیم یه عکس برای پاسپورتت گرفتیم و منتظر بودم موهات بلند بشه بعد ببرمت آتلیه که امان از مشغله تا کچل شدن بعدی!!! عاشق ورزش ها و نرمش هایی هستی که کنار من ÷ای کامی انجام می دیم... از رقص هم بدت نمی یاد... رفته بودیم عروسی دوست بابا که تو یه قر می دادی می اومدی یه ...
28 تير 1391
1